شاید که آغاز روزهای آرامتر...
دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۰ ب.ظ
اگر حوصله داشتید، ابتدا این پست را بخوانید.
من این اواخر کمی دچار کشمکش عاطفی بودم؛ کمی که چه عرض کنم، خیلی درگیر کشمکشهای عاطفی بودم. و جالب آنجاست که این کشمکشها با فرد خاصی نبود، با خودم بود. ماجرا هم این بود که بین یک دوراهی بودم. شایان شلیله در این پست به زیبایی این کشمکش مرا ترسیم میکند. آدمها سه دستهاند. دستهی اول کسانی هستند که خود را وقف کاری که انجام میدهند میکنند و به احتمال خیلی قوی در کارشان موفق میشوند. دستهی دوم کسانی هستند که (به قول معروف) شل میگیرند و لذت زندگی را میبرند. دستهی سوم کسانی هستند که بین این دو بلاتکلیفاند! این دسته هم در زندگی هم در کار شکست میخورند. بیست تا سی سالگی دورهی عجیبی برای زندگیِ ما انسانها (نخسوزن ما ایرانیها) است. جایی که بین کشمکشهای عاطفی و کار و زندگی قرار میگیریم. چگونه میتوان بین این دو انتخاب کرد؟ از طرفی چگونه میتوان جزو دستهی سوم نشد؟
تصمیم اولیهی من بر این بود که کار را انتخاب کنم و بیخیال روابط عاطفی شوم. ولی دریافت کامنتی عجیب مرا به فکر واداشت. از آنجایی که این نظر به صورت خصوصی برایم ارسال شده بود، گمان میکنم که نویسنده علاقهای به فاش شدن نامش ندارد. نظر با این متن آغاز میشد:
من 10 سال آینده تو هستم. دقیقا به همین تلخی که نوشتی...
و در ادامه از موفقیتهای شخصی و شغلی و مشکلاتی که به خاطر این تصمیم دچارشان شده بود نوشته بود. لپ کلام این بود که وقف صددرصدی خود به کار شاید به موفقیت شغلی برسد، ولی در بلند مدت آرامش را از تو خواهد گرفت.
در موقعیت عجیبی بودم! اوجِ کشمکشهای درونی. پس تصمیم گرفتم که تصمیم بگیرم و با شما به اشتراک بگذارم. (طبیعتا برای گرفتن بازخورد.)
تصمیمها و نتیجهگیریهای بهراد
- اولین و مهمترین اولویت من در زندگی شاد زیستن و لذت بردن از زندگیست. شاد بودن ارثی نیست، بلکه با تکرار و تمرین به دست میآید. تمرینِ قدردانِ زیباییها بودن. (صد البته که زیبایی چیزی نسبیست.)
- آدمی که تنها شاد نیست، در رابطهاش با دیگران هم شاد نخواهد بود. رابطه بهانهای برای شاد بودن نیست.
- احساسات و افکار خودم را بروز دهم. اگر چیزی مرا اذیت میکند، به دیگران بگویم. اگر کسی زیباست، زیباییاش را به او گوشزد کنم. اگر کسی در نظرم جالب است به او بگویم. اگر از کسی خوشم آمد به او بگویم. شنیدن یک «نه» چندان هم اتفاق بدی نیست، خجالت هم ندارد.
- اولویت اول خودم، خودم هستم.
- نباید به دنبال عشق دوید. عشق چیزیست که باید اتفاق بیفتد و نمیتوان به زور عشق ایجاد کرد. Ted Mosbey نباش. اولویت اول من، اهداف من و آیندهی من است.
- باید یاد بگیرم که زودتر به دیگران اعتماد کنم، ولی حواسم جمع باشد که به دیگران این اجازه را ندهم که بتوانند به من ضربه بزنند. شلوغ شدن اطرافم به معنی داشتن دوستان بیشتر نیست، بلکه به معنی ارتباطات بیشتر است. باید این عادت زشت که در نگاه اول به دیگران اخم میکنم را کنار بگذارم. گرمتر و صمیمیتر باشم و لبخند بزنم.
- این که دیگران را به راحتی از زندگیام حذف میکنم اصلا رفتار مناسبی نیست. سعی میکنم از این به بعد این کار را نکنم.
- شاید بهتر باشد که مثل عالمه من هم شروع کنم به روزمرهنویسی. شاید هم بهتر باشد که با دوستانم یک پادکست راه بیندازیم. شاید هم باید گرافیک را ادامه دهم. در کل باید یک هابی جالب برای خودم جور کنم.
داشتن یک رابطه نه خوب است نه بد، نه مفید است نه مضر. ولی «سیبزمینی» بودن بد است. حداقل این فکریست که تا الآن دارم. شاید بعدها تغییر کند...
خوشحالم که این دغدغهها را نوشتم. گرفتن بازخوردهای پست قبل خیلی به تصمیمگیریهایم کمک کرد و قدردان کسانی هستم که تجربیات خودشان را با من در میان گذاشتند. من هم وظیفهی خود دانستم که با شما در میان بگذارم.