کنکور نامه ، اشتباهات من
شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
با سلام! راستشو بخواین میخواستم توی این پست راجب سیزده به در سال 94 که تصمیم به خودکشی گرفتم و چرا خودکشی نکردم و اینا صحبت کنم، ولی دیدم بهتره که توی سالگرد این اتفاق براتون این تجربه رو بنویسم. توی این پست میخوام راجب اشتباهاتی که من در دوران کنکور خودم انجام دادم حرف بزنم. خودم به شخصه معتقدم نصیحت کردن بی فایدست و تنها انتقال تجربست که به آدم کمک میکنه؛ منم میخوام همین کارو بکنم. امیدوارم شمایی که چه کنکوری چه پشت کنکوری هستی این اشتباهاتو تکرار نکنی. پس شروع کنیم ...
اولین اشتباه من...
مقایسه
مطمئنن اگه کنکور نامه های منو دنبال کرده باشید، میدونید که راجب مقایسه (که به اشتباه بهش میگیم رقابت!) توی آخرای "جنگ بر سر استرس" حرف زدم. این اون نیست، اینی که من میگم یه چیزیه بد تر از این.زمان که میگذره، به کنکور که نزدیک تر میشی، از بس با این و اون مقایست میکنن که آخرش خودتم خودتو با اونا مقایسه میکنی ... این خیلی بده ... خیلی بد ...
- [ناگهان اشک از گونه هایش جاری میشود...]
ما به نسلی تبدیل شدیم که موفقیت و خوشبختی دیگران برای ما عذاب آوره! موفقیت و خوشبختی ما هم برای دیگران ... کلن خودمون با خودمون درگیریم. شاید این یکی از دلایل جهان سومی بودن ایران باشه. اما علی الحساب چیزی که عیانه اینه که توی دوران کنکور خیلی از ما ها جهان سومی میشیم!
اون جوی که شما بهش میگی رقابت، رقابت نیست عزیز من، مقایسست. اولش تو رو با دیگران مقایسه میکنن و انقدر تو رو با این کار عذاب میدن که بهش عادت میکنی. وقتی هم که نیستن تو رو مقایست کننن، خودت این کارو انجام میدی...
دوست من، بزرگترین رقیب تو خودته، خودِ خودِ خودت ...
غم و غصه
دقیقن یادمه که توی پیش دانشگاهی (که بعدها فهمیدیم اسمش شده سال چهارم)، مواقعی که میرفتم مدرسه مدام غمگین بودم. برمیگشتم خونه غمگین بودم. توی مهمونی ها و دورهمی ها یه گوشه کِز میکردم و... . میگن آدمایی که افسرده و غمگینن زیاد میخندن، برای من هم همینطور بود. من زیاد میخندیدم ولی توی وجودم از بیخ و بن ناراحت بودم.دلیل ناراحتیمم خیلی چیزا بود. از چیزای شخصی و خانوادگی بگیر تا کنکور و مدرسه و اینی که میگن " تو ایران مهندسا بیکارن" و "درس عاقبتی نداره" و... . همه اینها باعث میشد من رفته رفته سست تر بشم. و صد البته پدر و مادری که درکت نمیکنن و فکر میکنن تنها مشکل تو پوله. نمیدونن که تو به غیر از اون پول کوفتی به یکم محبت هم نیاز داری. من هنوزم که هنوزه حالم از مدرسه ای (که مثلن اسمش تیزهوشان بود) به هم میخوره.
این مورد و بقیه موارد باعث شد که من رفته رفته افسرده تر بشم و ذهنم آشفته تر بشه. آسیب روحی روانی که من توی اون برهه از زندگیم تجربه کردم با هیچ چیز درست نمیشه.
بالطبع هر آدمی سعی میکنه یه جور غم و غصه هاشو بروز بده، برای من این کار گوش دادن به رپ بود. یادمه مدام به آلبوم "آوار" از علی سورنا و "اشتباه خوب" از بهرام نورایی گوش میدادم و اشک میریختم باهاشون. فک کنم هر شب حداقل نیم ساعت قبل خواب به اینا گوش میدادم.
الآن که به گذشته نگاه میکنم، میبینم که یه احمق به تمام معنا بودم. اینی که رفته رفته غمگین تر میشدم این بود که به حرف دیگران اهمیت میدادم، همون افرادی که من اولویت آخرشون هم نبودم. ای کاش به جای گریه کردن و عذاب دادن خودم کمی بیشتر وقت خودمو صرف خندیدن و شاد بودن میکردم.
نگران نباشید بعد کنکور میفهمید کنکور اونقدرا هم چیز بزرگی نیست. بزرگتر که میشید میفهمید که اون امتحان ریاضی که توی سال دوم دبیرستان اونهمه براش درس خوندید و زحمت کشیدید هیچ تاثیری توی آینده شما نداشته. خیلی از چیزایی که الآن برات مهمن 5 سال دیگه کوچکترین ارزشی برات ندارن... غصه نخور ...
حذف تفریح
"باید کامپیوترتو جمع کنی"، "گوشی رو بزار کنار"، "چقدر میخوای بری بیرون؟ برو بشین سر دَرست"... اینا حرفهایی هستن که هر کنکوری از نزدیکا و پدرُ مادرش میشنوه. من هم از این قاعده مستثنی نبودم و هر چی وسیله ی تفریح داشتمو حذف کردم. خیلی ها معتقدن که این کار کاملن درسته و سودشو در آینده خواهید دید. این حرف تا زمانی درسته که 2،3 ماه مونده به کنکور (که دوران جمع بندیه) این کارو انجام بدی ، نه 12 ماه مونده به کنکور! اگه همه ی تفریحاتتو برای یه مدت طولانی از بین ببری و فقط و فقط درس بخونی، خیلی زود از دزس زده میشی و توی یه فازی قرار میگیری که من اسمشو گذاشتم خستگی روحی. (توی آخرای "از کی بشروع کنیم؟ روزی چقدر بخونیم" راجبش صحبت کردم.) برای من هم این اتفاق افتاد. من از مهر پیش دانشگاهی (حالا نزنید منو همون سال چهارم) همه چی رو گذاشتم کنار. توی دوران جمع بندی هم ضررشو دیدم. من پتانسیل اینو داشتم که توی دوران جمع بندی روزی 12 ساعت (با همون نظام جزا که توی همون پست گفتم بهتون) درس بخونم اما این مقدار هیچوقت بیشتر از 7 ساعت نشد. همش هم به خاطر خستگی روحیم بود. الآن که فکر میکنم میبینم اگه روزی نیم ساعت میرفتم پیاده روی یا یه گیم خاصی رو هر روز از ساعت 3 تا 4 بازی میکردم هیچ اتفاق خاصی نمیفتاد هیچ، خیلی هم بهتر میشد واسم.البته توجه داشته باشید که این حرفها مقدمه افراط و تفریطتون نباشه. تفریح اندازه ای داره و هم به صفر رسوندنش اشتباست و هم روزی 10 ساعت تفریح کردن.
یادتون باشه که درس اولویتِ "اول" شماست، نه تنها اولویت شما.
دیر جمع بندی کردن و
رعایت نکردن ترتیب همیشگی تست زدن
از نظر من و خیلی از افراد کار بلد دیگه، بهترین زمان جمع بندی 3 ماه مونده به کنکوره؛ عده ای هم میگن که باید بعد عید کلن جمع بندی کنید. متاسفانه من 1.5 ماه مونده به کنکور جمع بندی رو شروع کردم و این کار من مرگبار ترین اشتباه من بود. من نتونستم همه ی درسها رو کامل و اون طوری که باید جمع بندی کنم و توی کنکور هم ضربشو خوردم. میتونم بگم ریاضی رو (که مهم ترین درس برای رشته ریاضیه) رو نتونستم خوب جمع بندی کنم و این حرف کمی نیست ... .همین کار باعث شد که من سوالات اختصاصیمو از فیزیک شروع کنم به حل کردن و ریاضی رو نگه دارم برای آخر که خلاف عرف همیشگیم بود. چون من درسها رو به ترتیب از ریاضی شروع میکردم و آخرش با شیمی تموم میکردم. این تغییر رویه ناگهانی (اونم فقط برای روز کنکور) یک اشتباه به تمام معنا بود، نباید کاری رو که قبلن امتحان نکردم رو توی کنکور امتحان میکردم. ضرر این ماجرا برای من این شد که وقتی سوالای خیلی سخت فیزیکو دیدم، استرس گرفتم و این همه چیزو خراب کرد. از طرفی همین استرس باعث شد که در آخر برای ریاضی وقت کم بیارم و نتونم سوالای خیلی ساده گسسته رو جواب بدم.
یادتون باشه که روز کنکور، روز آزمون و خطا نیست! به هیچ وجه روش هایی رو که قبلن امتحان نکردین رو روز کنکور امتحانش نکنید!
فک کنم تا همینجا کافی باشه. اینها بزرگترین اشتباهات من بودن که باهاتون به اشتراک گذاشتم. خوشحال میشم اگه شما هم نظراتتون (یا اگه پَساکنکوری هستید تجربیات یا اشتباهاتتون) رو با من به اشتراک بگذارید. ممنونم که تا اینجاش منو تحمل کردید. فعلن!
الان هم میفهمم اینجا آدم با درس خوندن هیچی نمیشه،4 سال عمرمو تلف کردم الهیات خوندم هیچی به هیچی. -_-