پرسش: آیا دموکراسی، دیکتاتوریِ اکثریت است؟!
پنجشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۵۲ ب.ظ
هدف این نوشته، بیشتر از اطلاعرسانی و بیان دیدگاه، شنیدن دیدگاههای شماست. این یک بحث سیاسی-اجتماعی-فلسفیاست و دانش من در این حوزه خیلی خیلی محدود است و یک کتاب حرف پشت این کلمات نهفته. ولی تلاش دارم تا با ادبیات ساده، کمی ذهن شما را قلقلک بدهم! (لازم به ذکر میدانم که پسزمینهی ذهنی من از این نوشتهها جامعهی ایران است نه کشوری مانند سوئد...)
کمی در مورد دموکراسی
این که دموکراسی چیست (برخلاف تصور خیلیها) محدود به تعاریف کشورها نیست و با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشود! دموکراسی شاید تعریف مشخصی (که مورد پذیرش همه باشد) نداشته باشد، ولی ارکان مشخصی دارد. این ارکان دموکراتیک بودن یک نظام را مشخص میکنند. البته پارادوکسهایی مانند چین (سوسیالیسم تکحزبی، همانند آلمان نازی) هم موجودند که خود را «استبداد دموکراتیک خلق» مینامند! ما یک نوع دموکراسی نداریم و دموکراسی گونههای مختلفی دارد. اما جدای از این مسائل، دموکراسی به زبان ساده یعنی آن که بر سر مسائل مختلف، [اکثریت] مردم تصمیمگیرندهی نهایی هستند. این مسائل میتوانند انتخاب رئیسجمهور، نخستوزیر، نمایندگان یا تصویب یک قانون باشد. همانگونه که از ذات قضیه پیداست، «اکثریت (٪1+50)» سرنوشت کل جامعه را رقم میزنند.
اما یک مسئله، فرض کنید یک قایق کوچک با 4 مسافر وسط اقیانوس وجود دارد. این چهار نفر غذایی برای خوردن ندارند. پس سهتن از آنها تصمیم میگیرند نفر چهارم را بخورند. در اینجا هم «اکثریت» تصمیمگیرنده بودند و نظر «اکثریت» سرنوشت همه را رقم زده. آیا این دموکراسیاست؟ بنا به تعریف آری اما در واقعیت خیر! به این پدیده «دیکتاتوری اکثریت» میگویند. مطمئناً اگر شما با آن سه نفر صحبت کنید، آنها حرفهای منطقیای برای گفتن خواهند داشت اما در تصمیمگیری برای یک جامعه این نوع از دموکراسی، حقوق اقلیت را ضایع میکند.
آیا وقعاً اکثریت جامعه، بهترین تصمیم را برای جامعه میگیرند؟
آیا اکثریت جامعه سواد سیاسی، اقتصادی و... لازم برای تصمیمگیری درمورد شرایط کشور را دارند؟ آیا در جوامع دموکراتیک، درست یا غلط بودن تصمیمگیریهای اکثریت مطرح میشوند؟ اکثریتی که مطالعهی جدی ندارند، تحت تاثیر رسانهها و سلبریتیها قرار میگیرند و اصولاً هم شخصگرا هستند تا مطالبهگرا. در چنین جوامعی سیاستمداران پوپولیست (عوامگرا، بخوانید عوامفریب) وعدهْ وعید میدهند و در انتخابات پیروز میشوند. آیا چنین سیستمی، مولّد لابیگری و فساد نیست؟!
آیا منطقی است که رای یک کشاورزِ بیسواد با رای یک استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران همارزش باشد؟!
آیا میتوان مردم را به قشر فرهیخته یا غیرفرهیخته (یا کمی تا قسمتی فرهیخته؟!) تقسیم کرد؟ چگونه میتوان به مردم تفهیم کرد که در مسائلی که سررشتهای در آن ندارند دخالت نکنند؟ آیا این امر، با روح تکنوکراتیسم (فنسالاری) در تضاد نیست؟
آیا بهتر نیست به جای آن که یک سیستم پر از لابی داشته باشیم، سیستمی داشته باشیم که در آن روشنفکران و طبقهی تحصیلکرده تصمیمگیرنده باشند و مردم و گروهها و تشکلهای مردمنهاد بر کار این تصمیمگیرندگان نظارت داشته باشند؟ در واقع انتخابات میان این روشنفکران صورت بگیرد نه تودهی مردم.
توجه داشته باشید که مفهوم دموکراسی فارغ از نظام سیاسیاست و این مطلب به نظامهای سیاسی اشارهای ندارد، بلکه ذات خود دموکراسی را هدف قرار داده و این بحث فوقالعاده مهمیاست. چرا که پیششرط اساسی تکثرگرایی (پلورالیسم: فعالیت جریانات و احزاب مختلف در یک جامعه) دموکراسی است و وجود چنین پرسشهایی، ذات دموکراسی را عقیم (ناتوان از زایش اندیشههای جدید) جلوه میدهد.
نظر شما چیست؟ دیدگاههای جالب به ادامه افزودهخواهندشد.